مواد لازم:
مواد لازم:
واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2) امشب شب عاشورای خسرو خوبان است – از بهر هفتاد و دو تن زهرا پریشان است جن و ملک زین ماجرا غمگین و نالان است – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2) امشب حسین بن علی اندر دعا باشد – تا صبح مشغول عبادت با خدا باشد فردا سر نورانیش بر نیزه ها باشد – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2) امشب به خیمه اصغر شیرین زبان خواب است – فردا ز سوز تشنگی نالان و بی تاب است در کربلا از بهر طفلان آب نایاب است – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2) فردا حسین تشنه لب تنهای تنها می شود – از ظلم جور کوفیان افسرده زهرا می شود گریان ز هجر اکبرش غمدیده لیلا می شود – در عالم، در عالم فریاد شور و شین است واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2) فردا در این صحرا شود کشته علی اکبر – گردد جدا دست از تن عباس نام آور باشد حسین بن علی بی مونس و یاور – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)
امام حسین(علیه السلام) فرزند امام علی بن ابیطالب(علیه السلام) و بزرگ بانوی عالم، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است. او در روز سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرت، بعد از امام حسن مجتبی در مدینه به دنیا آمد. در روایات فراوانی آمده است که آن حضرت از بطن مادر در شش ماهگی - چون یحیی بن زکریا(علیه السلام) - به دنیا آمد.(1) حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. شهادت سومین امام ما در سال 61 هجری اتفاق افتاده است. بنابراین عمر شریف ایشان 57 سال و چهار ماه و 25 روز خواهد بود.(2)
شوق باران...
خشکسالی عنان طاقتم را بریده بود٬
هر روز به امید نیم قطره بارانی به آسمان چشم می دوختم...
تخم نا امیدی در شوره زار قلبم جوانه می زد٬
غرق در خیال باران در کنج منزل نشسته بودم که ناگهان صدای خروشان رعد مرا به خود آورد...
چترم را برداشته و از منزل خارج شدم...
جوانکی را دیدم که قطرات باران را بر وجودش حس میکرد..
زیر باران چنان پایکوبی می کرد و به دور خود میچرخید تو گویی باران به سفارش او می بارد!
گفتمش: زیر چترم بیا تا خیس نشوی!
نگاهی پرمعنا به من افکند و گفت:
برای سبک شدن باید خیس شد!
تو باران را نمی فهمی پس با چترت خوش باش!
باران برای تو نوازشگر پنجره ی اتاق است اما برای من موهبتی است الهی تا فراموش نکنم آسمان کجاست!
درخت سبز داند قدر باران
تو خشکی قدر باران را چه دانی؟!
بیاد سخنان سهراب افتادم:
« چترها را باید بست٬
زیر باران باید رفت٬
فکر را٬ خاطره را٬ زیر باران باید برد٬
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت٬
دوست را زیر باران باید دید٬
عشق را زیر باران باید جست٬
زیر باران باید چیز نوشت٬ حرف زد٬ نیلوفر کاشت»
چترم را بسته و وجودم را به قطره های باران سپردم٬
خدای من ...چه لذتی داشت؟!
باران را حس می کردم٬
همچو کودک داستان « باز باران» از خوشحالی می پریدم...
آه...چه سالها که این چتر ننگین مرا از باران محروم کرد..
برادر و خواهرم...
ماه رمضان فرا رسید..
باران رحمت الهی می بارد٬
بنگر کدامین چتر تو را از حس باران محروم می کند٬
چترت را ببند..
باران را حس کن.
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت از این بودن ، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است . . .
خدایا
مرا که آفریدی
"گارانتی هم داشتم" ؟؟؟
دلم دیگر کار نمیکند
این روزها شبیه شیشه ی ماشین شده ام!
خرد و تکه تکه شده ام...
اما از هم نمی پاشــــــــم
ولی شکسته ام
باورکن!!