سایت رسمی روستای گلدره

روستای تاریخی گلدره واقع در منطقه مهردشت اصفهان

سایت رسمی روستای گلدره

روستای تاریخی گلدره واقع در منطقه مهردشت اصفهان

سایت رسمی روستای گلدره

روستای تاریخی گلدره واقع در بخش مهردشت استان اصفهان قرار دارد به امید این که بتوانم توصیف خوبی از روستای گلدره داشته باشم لطفا با نظرات خودتون به من کمک کنید در بهتر شدن وبلاگ


جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را

به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را

بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را

سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل
خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را

نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را

به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را

نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را

پیام های کوتاه
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۲۴
    Reza
  • ۳۰ آذر ۹۳ , ۱۴:۲۲
    Reza
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۳ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

موقیعت جغرافیایی :
روستای گلدره یکی از روستاهای استان اصفهان است که  

reza
۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۴:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

نمای از امامزاده باباپیر ابن علی گلدره


reza
۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۴:۳۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر


reza
۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۴:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

نمای ازروستای گلدره از بالای کوه باباپیرون


reza
۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۴:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۴ نظر


reza
۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۳:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر
reza
۲۸ مهر ۹۳ ، ۲۳:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

reza
۲۸ مهر ۹۳ ، ۲۳:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

کجاست چشمان منتظری که بودنم را به

 

 تصویر کشد من بدانم کسی هست که

 

انتظارم را کشد...

 deborah.mihanblog.com

reza
۱۵ مهر ۹۳ ، ۰۰:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

دلم تنگ میشه برای بهانه های شیرین درس نخوندن...

برای پیچ پیچ های نیمکت آخرکلاس ....

برای مسخره کردنا و ادای معلمارو در آوردن...

برای یواشکی خوراکی خوردنا پشت سر جلوییت...

برای خوابیدنای سر زنگ معارف!!


دلم تنگ میشه برای چشم تنگ کردنا وقتی که ناظمو میدیدیم تا مداد چشامونو نبینه..!


برای بزن برقصای تو کلاس و حیاط...


دلم تنگ میشه حتی برای دعواهامون.......اونم سر چیزای بیخود!


دلم تنگ میشه واسه شب امتحانامون! که با sms معلم بدبختو به فحش میکشیدیم!


دلم تنگ میشه برای پیچوندن مدرسه به بهانه ی عیدوچهارشنبه سوری...


دلم تنگ میشه برای زنگ تفریحامون......
برای پاتوقمون تو پشت حیاط مدرسه......
برای خندیدنای از ته دلمون.....


هنوزنفهمیدم دبیرستانی که تادیروزدغدغه بودامروزدلتنگی وفرداحسرت است.حسودیم میشه به آنهایی که روی نیمکت من وبغل دستیم می نشینند
حسودیم میشه به هیاهوی (آقا نخوندیم.آقا امتحان نگیر)ها...

چقد سخته دل کندن از دوستات...
چقد سخته دیگه نتونی هرروز ببینیشون...

وجودم به بزرگترها پیوست.....

مـــدرســـ♥ــــه...دلم برات تنگ میشه...! خیلی.......顔だよ。困る のデコメ絵文字

reza
۱۴ مهر ۹۳ ، ۲۳:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

شوق باران...

 

خشکسالی عنان طاقتم را بریده بود٬

هر روز به امید نیم قطره بارانی به آسمان چشم می دوختم...

تخم نا امیدی در شوره زار قلبم جوانه می زد٬ 

غرق در خیال باران در کنج منزل نشسته بودم که ناگهان صدای خروشان رعد مرا به خود آورد...

چترم را برداشته و از منزل خارج شدم...

جوانکی را دیدم که قطرات باران را بر وجودش حس می‌کرد..

زیر باران چنان پایکوبی می کرد و به دور خود می‌چرخید تو گویی باران به سفارش او می بارد!

گفتمش: زیر چترم بیا تا خیس نشوی!

نگاهی پرمعنا به من افکند و گفت:

برای سبک شدن باید خیس شد!

تو باران را نمی فهمی پس با چترت خوش باش!

باران برای تو نوازشگر پنجره ی اتاق است اما برای من موهبتی است الهی تا فراموش نکنم آسمان کجاست!

درخت سبز داند قدر باران

تو خشکی قدر باران را چه دانی؟!

بیاد سخنان سهراب افتادم:

« چترها را باید بست٬

زیر باران باید رفت٬ 

فکر را٬ خاطره را٬ زیر باران باید برد٬

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت٬ 

دوست را زیر باران باید دید٬

عشق را زیر باران باید جست٬

زیر باران باید چیز نوشت٬ حرف زد٬ نیلوفر کاشت»

چترم را بسته و وجودم را به قطره های باران سپردم٬

خدای من ...چه لذتی داشت؟!

باران را حس می کردم٬

همچو کودک داستان « باز باران» از خوشحالی می پریدم...

آه...چه سالها که این چتر ننگین مرا از باران محروم کرد..

 

برادر و خواهرم...

 

ماه رمضان فرا رسید..

باران رحمت الهی می بارد٬

بنگر کدامین چتر تو را از حس باران محروم می کند٬

چترت را ببند..

باران را حس کن.

 

reza
۱۴ مهر ۹۳ ، ۲۳:۳۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر